جدول جو
جدول جو

معنی نیک بندگی - جستجوی لغت در جدول جو

نیک بندگی(بَ دَ / دِ)
نیکوبندگی. به شرایط بندگی نیکو عمل کردن. بندۀ نیک بودن. (از فرهنگ فارسی معین). نیز رجوع به نکوبندگی و نیکوبندگی شود: اگر مرا هزار جان باشد فدای یک ساعت رضا و فراغ ملک دارم از حقوق نعمت های او یکی نگزارده باشم و در احکام نیک بندگی خود رامقصر شناسم. (کلیله و دمنه از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نیک بندگی
بشرایط بندگی نیکو عمل کردن بنده نیک بودن: (اگر مرا هزار جان باشد فدای یکساعته رضا و فراغ ملک دارم از حقوق نعمتهای او یکی نگزارده باشم و در احکام نیک بندگی خود را مقصر شناسم)
تصویری از نیک بندگی
تصویر نیک بندگی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یک دندگی
تصویر یک دندگی
لجاجت، پافشاری، ایستادگی برای پیش بردن رای و نظر خود
فرهنگ فارسی عمید
(بَ دَ / دِ)
حسن خدمت. (یادداشت مؤلف). اخلاص. نیک بندگی. نکوبندگی. رجوع به نیک بندگی شود: چون اتابک محمد شرایط نیکوبندگی به تقدیم رسانیده بود... (بدایعالازمان). بیشتر شیخ ابراهیم حاکم شروانات که سلوک جادۀ نیکوبندگی و جان سپاری با قدم اخلاص... پیشه او بود. (ظفرنامه از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ دَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی یک دنده. لجاج. عناد. (یادداشت مؤلف). بر یک پا ایستادن کسی است در پیشبرد سخن خود چه درست و چه نادرست و به تازی لجاجت خوانند. (آنندراج). ستیهندگی
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ بَ)
یک بند. دایم. پیوسته. متصل. بلاانقطاع. (یادداشت مؤلف).
- تب یک بندی، تب لازم. حمای لازمه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیکو بندگی
تصویر نیکو بندگی
نیک بندگی: (و بیشتر شیخ ابراهیم حاکم شروانات که سلوک چاره نیکو بندگی و جانسپاری با قدم اخلاص و هوا داری همیشه پیشه دولت و بختیاری او بود)
فرهنگ لغت هوشیار
کیفیت وحالت یک دنده: بیش ازاین نمیتوانم شاهد لجبازی و یکدندگی تو باشم
فرهنگ لغت هوشیار